امروز بقدری دلم ریخته و آشوب شده ام که تمام انرژی ام ته کشیده و خالی خالی شده ام.قلبم انگار از تپش خسته شده.کاملا لووباتری!!
فکر نمیکردم انقدر برایم سخت باشد.نمیدانم شاید اگر از قبل نمیشناختمش همه چیز راحت تر پیش میرفت.
منی که هر بار با شنیدن اسمشدلم میریخت حالا چطوری قرار است روبرویش بنشینم و با او حرف بزنم درباره خودم.زندگی.و اینده!!
امروز وقتی از دور دیدمش یک لحظه احساس کردم همان آشوب عجیبی که به دیدن شمس داشتم را با دیدن او دارم.انگار با هر قدم به شمس نزدیک میشدم.
پ.ن:فردا باید بموقع بیمارستان باشم.مسئولمانآخر شیفت یاداوری کرد که فردا تحویل داروها با من است.و گفت بموقع بیا و دیر نکن!
در نتیجه از خیال راحت هر پنجشنبه برای رسیدن به بیمارستان خبری نیست.
این هفته از شنبه اش با خبرهای عجیب و اضطراب و آشوب شروع شد و حالا.فردا تمام میشود این هفته ی طولانی که هر روزش صد فصل احساسم عوض شد.
هفته ای که نتیجه روز اخرش این بود که شماره مرا خواسته است و دوستم هم اینکار را کرده.و من با هر زنگی آشوب میشوم.بقدری آشوب که از بعدطهر گوشی ام را گذاشته ام روی سایلنت!
حتی بعدظهر موقع برگشتن بخاطر اینکه میترسیدم تنها از بخش بروم بیرون و ببینمش تند تند لباس هایم را پوشیدم که با دوستم برویم بیرون و تنها نباشم.
امروز صبح دیر کرده بودم.داشتم با هول میرفتم.سرم را بالا گرفتم و دیدم جلو در ورودی واستاده.به محض دیدنش قلبم ریخت!!
سرم را انداختم پایین و توی دلم گفتم خدایا خودت نجاتم بده.من نمیدانم باید چکار کنم!
رسیدم جلو در و دیدم رفتهنفس کشیدم و خدارا شکر کردم که رفته بود.
تنها چیزی که از روزای خوش زندگی یاد گرفتم اینه که خودمو بکشم بالا.پیشرفت کنم و به محدودیتها فکر نکنم.از امتحان کردن و جلو رفتن و تجربه کردن نترسم و خودمو باور داشته باشم.
و در ضمن کنار ادمهای منفی و مسموم نباشم و حرفاشونو گوش ندم.
بقول دکترمون تو این زمونه نتونستن به بهانه ست.اصل خواستن یا نخواستنه و بس!
پ.ن:وارد سال2020 شدیم.امیدوارم سالی باشه که مثل خودش بیست باشه و عالی.
درباره این سایت